پنجشنبه

عروسی بوران

دیدن آدمی که حرکاتش همونیه که بیست سال پیش بود هولناکه. زمان می‌تونه مثل بزاق عمل کنه، همه‌چی رو آغشته به خودش کنه و به صورت یه چیز لزج خمیری دربیاره و از شکل بندازه. برام عجیب بود که تو عروسی دیشب، رقص آدما و فیگوراشون بعد این همه‌سال هیچ عوض نشده بود. عروس خاله‌م همچنان موقع رقص دستاشو عین دوتا دسته جارو از طرفین میاورد وسط و یه ضربدر می‌زد، بعد دستاشو می‌برد بالا و همون ضربدر رو جلو صورتش می‌زد و به کمرش قوس می‌داد و در پایان فیگور، دستاشو مثل آبشاری که داره با آرامش و طمانینه پایین می‌ریزه، فرود می‌آورد و این حرکت رو به تناسب آهنگ چندبار تکرار می‌کرد.

اولین بار بیست و یه سال پیش تو عروسی داییم این فیگورو ازش دیدم. فرداش جلوی آینه مدام تمرین می‌کردم تا کارو مثل صاحبش تمیز دربیارم، اما نمی‌شد و به انعطاف و چالاکی دست و کمر حوری جون نمی‌رسیدم. نمی‌دونم چقدر تمرین کردم تا یاد گرفتم و بعدش هم چیز به اون کاملی برام از شکل افتاد و مبتذل شد.

این اتفاق خیلی زیاد برام افتاده، یعنی برای هرکسی افتاده و جمله قصار زیادی هم در وصفش وجود داره. چیزی رو تا حد پرستش دوست داشتیم و برامون دست نیافتنی بود، اما وقتی برامون سهل‌الوصول شد و بهش رسیدیم که دیگه نمی‌خواستیمش. وقتی طرف حسابت چیزها یا آدمهای تموم شده باشن کارت راحته، فوقش می‌گی بابا من چرا همچین بودم، این چی بود که انقد واسه‌ش بال‌بال می‌زدم؟ اما وقتی طرف حسابت آدمی باشه که هنوز هم تو زندگیته، لقمه عین سنگ سفت می‌شه. مثلن در همین مورد اخیر، من فردای اون روز و فرداهای دیگه که نتونسته بودم فیگورو تمیز دربیارم، از حوری جون کمک خواسته بودم. گفته بودم دستای من مثل شما با انعطاف به هم نزدیک نمی‌شه، ضربدره خیلی کج و کوله از آب درمیاد، کمرم خشکه، چی کارش کنم؟ اونم مثل یه معلم دلسوز سعی کرده بود یادم بده و اشتباهاتم رو درست کنه و افتخار کل ماجرا رو هم برا خودش برداره. بعد از اون تو هر عروسی‌ای که می‌دیدمش تا نگاه منو رو خودش حس می‌کرد، سعی می‌کرد فیگورو خیلی تمیز و کامل و با تزئینات حاشیه‌ای برام اجرا کنه، اما دیگه کل حرکت واسه‌م چیز مسخره‌ای شده بود، نه حالا، که خیلی سال پیش عمرش تموم شده بود. من دیگه جز برای مسخرگی و لودگی همچین فیگوری نمی‌یام و هیهات که عروس خاله هم اینو نمی‌دونه و نمی‌شه به روش آورد. هنوز فکر می‌کنه مدیونشم و نگاهم بهشه و از رو دستش مشق می‌کنم. نمی‌شه بهش گفت تو و فیگور رقت‌آورت برای من مُردید حوری جون، شما دیگه قهرمان رقص من نیستید. پس گرفتن اعتباری که خودت دادی و کسی رو به واسطه ش زنده کردی، سنگدلی می‌خواد، چاره‌ای نداری جز اینکه خودتو همچنان مشتاق نشون بدی تا طرف جلو چشمت جون نده. چه بسا بیست سال پیش اگه من انقد تعریف نمی‌کردم و شیفته نمی‌شدم، اونم بعد یه مدت این فیگورو ول می‌کرد و می‌رفت سراغ یه حرکت تازه.

۱ نظر:

  1. moshkele shoma ba update nashodane ye adamiye ke hamseno sale madaretuneh ehtemalan unam tuye raghs?!!!!
    hala un adam delesh khoshe be inkeh shoma raghsesho dust darid! az nazare man taghiir khubeh, ama ageh taghiir ini basheh ke shoma 2charesh shodi va az un masumiyate kudakaneh dar oomadio be jaii residi ke bekhatere ye raghs ye nafaro injuri ba khosumato nefrat rajeh behesh benevisi, omidvaram adama hichvaght taghiir nakon!
    behtareh ageh chizi minevisid ke ba digaran share konid, gheyr az bazi ba kalamat baraye surate ziba bakhshidan be matnetun, ye kam ham be fekre in bashid ke sirate harfatunam ziba basheh!

    پاسخحذف